متن های زیبا
قالب وبلاگ

متن های زیبا
 
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان متن های زیبا و آدرس sefidbarfi10.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





درمان دنيادوستى

دنيادوستى ، ريشه در بيمارى هاى دل دارد . قلب سليم ، از محبّت دنيا خالى
است . امام صادق عليه السلام در تبيين آيه شريف «إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ ؛ جز آن كس كه با دلى سليم در پيشگاه الهى حاضر شود»
حديث مى فرمايد :
هُوَ القَلبُ الَّذِي سَلِمَ مِن حُبِّ الدُّنيا . حديث
آن ، دلى است كه از محبّت دنيا فارغ است .

در اين جا اين سؤال پيش مى آيد كه : ريشه بيمارى هاى دل كه سبب محبّت دنيا نيز هست ، چيست ؟
پاسخ اين است كه ريشه بيمارى هاى قلب و سبب همه رذايل اخلاقى ، خودخواهى است. بنا بر اين ، براى درمان اساسى دنيادوستى ، راهى جز مبارزه با خودخواهى وجود ندارد .
امام خمينى رحمه الله در اين باره ، خطاب به فرزندش چنين مى فرمايد :
فرزندم! از خودخواهى و خودبينى به در آى ، كه اين ، ارث شيطان است كه به واسطه خودبينى و خودخواهى ، از امر خداى تعالى به خضوع براى ولى و صفىّ او ـ جلّ و علا ـ سر باز زد ؛ و بدان كه تمام گرفتارى هاى بنى آدم ، از اين ارث شيطانى است كه اصل اصول فتنه است و شايد آيه شريفه «وَقَـتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُو لِلَّهِ»
حديث در بعضى مراحل آن ، اشاره به جهاد اكبر و مقاتله با ريشه فتنه ـ كه شيطان بزرگ و جنود آن است كه در تمام اعماق قلوب انسان ها شاخه و ريشه دارد ـ باشد ؛ و هر كس ، براى رفع فتنه از درون و برون خويش ، بايد مجاهده نمايد و اين جهاد است كه اگر به پيروزى رسيد ، همه چيز و همه كس اصلاح
مى شود .
حديث



نظرات شما عزیزان:

شهاب الدین
ساعت10:04---19 تير 1393
سلام..اول عذر خواهی میکنم چون اصلا متوجه سوالتون نشده بودم...بله همینطوره که شما میفرمایید.البته اینم در نظر داشته باشید منظور از علاقه و دو ست داشتن،دلبستگیه.به نحوی که براش حاضر باشیم از یه سری مسائل دیگه دست بکشیم و خب این علایقی که شما مثال زدید،به ذاته نیستن.یعنی به واسطه علاقه ما به خدا و در طول این علاقه است که ما به هر کسی که نشانی از دوست داره علاقه مند میشیم.
موفق باشید
پاسخ: سلام... عیب نداره... ممنونم....


ثنــــای دوست داشتنی
ساعت22:08---13 تير 1393
پرهیز کن از غرور، از «من» بودن
از سنگ شدن، شبیه آهن بودن
خواهی که به بام رستگاری برسی
باید که چو خورشید، فروتن بودن
پاسخ: خیلی زیبا بود الهه خانم. ممنونم.


Bn
ساعت15:43---13 تير 1393
بهترین و اثربخش ترین راه رهایی و نجات انسان از حب دنیا و آلودگی های دنیوی، اصلاح نفس و رسیدن به مقام بندگی و عبودیت خداوند است. علاوه بر این دو، راهکارها بسیاری در قرآن مجید ذکر شده است که به مواردی چند اشاره می کنیم:
1. شناخت حقیقت و جایگاه خویش در نسبت با دنیا.
2. تفکر عمیق در ماهیت دنیا و آثار سوء حب دنیا.
3. تقویت ایمان و عمل صالح و رعایت تقوا و خودسازی، تزکیه نفس و ترک هوی پرستی.
4. یاد مرگ و معاد.
5. مطالعه در احوال اقوام گذشته.
6. هجرت و جهاد.
7. پرهیز از حرص و آز در جمع آوری مال دنیا و زیاده خواهی و پیشه کردن قناعت و اکتفا به ما یحتاج و ضروری.
8. صبر و تحمل در برابر شدائد.
آدرس مطالبwww.islamquest.net
پاسخ: سلام خانم معلم. ممنونم از مطلب زیباتون


شهاب الدین
ساعت5:56---13 تير 1393
اگر عبد خدا نشويم، حتماً عبد غير خدا خواهيم شد

* بر اساس قرآن، در تاريخ حيات بشر سابقه ندارد کسي، کسي را نپرستد و عبد کسي نباشد. انسان اگر عبد خدا نشد، حتماً عبد غير خدا مي‌شود. «وَ لَقَدْ بَعَثْنا في‏ کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ»(نحل/36) به گزارش قرآن اصلاً «نپرستيدن» در حيات بشر نبوده است، يا خدا پرستيده شده است يا غير خدا. اگر هم پرستش غير خدا به صورت وابستگي به بت‌ها و غير آن جلوه نکرده باشد، نام هواپرستي به خود گرفته است «أَ فَرَأَيتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواه» (جاثيه/23) اگر هوا و هوس را دوست داشته باشيم، عبدِ آن خواهيم شد.
بايد از خودمان بپرسيم: ما عبد چه کسي هستيم؟

* انسان اساساً براي بندگي خلق شده است. انسان طوري آفريده شده است که به طور خودکار، عبد مي‌شود. بندگي کردن در ذات ما قرار دارد، چون: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيعْبُدُون»(ذاريات/56) ظاهر انسان را نگاه نکنيد که سرکشي مي‌کند و اصطلاحاً شاخ و شانه مي‌کشد، رهايش کني بالاخره کسي را خواهد پرستيد. انسان به طور خودکار به کسي، چيزي، جايي، گروهي يا جرياني تعلق خاطر پيدا مي‌کند و بالاخره دوست دارد عبد کسي بشود. پس بايد اين سؤال جدي را از خودمان بپرسيم که ما عبدِ چه کسي هستيم؟ ذليل چه کسي هستيم؟ از چه کسي فرمان مي‌بريم؟ به چه کسي وابسته هستيم؟
***********
سلام مجدد..نرگس خانم ازم خواهش کردن بگردم متن سخنرانی حاج آقا پناهیان درباره بندگی براتون پیدا کنم.البته این خلاصه اشه و اصلش به صورت فایل صوتی بود.اما به نظرم حق مطلبو ادا کرده...میگن یکی از مواقع استجابت دعا موقع نزول بارونه..تو این لحظه های بارونی حاجتتون روا و التماس دعا
پاسخ: سلام... خیلی ممنونم. لطف کردید.... امروزم رو صرف خوندن این مطلب زیبا کردم! الان تنها کلمه ای که توذهنم زنگ میزنه، **عبد** هست!!!!!
ان شاءالله مطلبی که دارم میذارم تمام بشه، ازمطالب شما دوستان استفاده میکنم!
خیلی ممنونم. بله منم موقع سحر، زیر بارون برای حاجات همه دعا کردم..... محتاج دعا....


شهاب الدین
ساعت5:51---13 تير 1393
بهترين راه تربيت،کنترل نفس، و رسيدن به معنويات، پاسخ به اين سؤال است: «من کي هستم؟»

* بهترين راه تربيت، کنترل نفس، عبادت و رسيدن به معنويات پاسخ دادن به اين سؤال است که «من کي‌ هستم؟» اگر آدم اين را بفهمد، ريشۀ معاصي سوزانده مي‌شود. اگر بدانيم کي هستيم، توقعات ما معلوم مي‌شود و بر اساس آن توقعات، آرزوها و خواسته‌هاي ما تنظيم خواهد شد. آدم با درک هويت خودش مي‌تواند توقعات خود را تنظيم کند. اما اگر کسي تلقي غلطي از خودش داشته باشد، فکر مي‌کند براي خودش شاهزاده‌اي است، لذا خودش را خيلي دست بالا مي‌گيرد. طبيعتاً چنين کسي عبد بودن خود را درک نکرده است و براي خودش سلطنتي قائل است. خداوند مي‌فرمايد وقتي اين افراد در عذاب جهنم قرار مي‌گيرند به آنها گفته مي‌شود: (عذاب را) بچش که تو همان نازپروردۀ گردن‏کشى هستي! «ذُقْ إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْکَرِيم»(دخان/49)

* خداوند در قرآن کريم نه تنها هويت ما را به عنوان يک عبد به اطلاع ما مي‌رساند، بلکه اين هويت را به «باور» ما مي‌رساند. اصلاً تمام قرآن براي اين است که ما باور کنيم که عبد هستيم. فرآيند باور کردن خيلي مهم و خيلي سخت است و قرآن اين کار را براي ما ساده کرده است. قرآن فقط به ما اطلاع و آگاهي نمي‌دهد، بلکه باور مي‌دهد.

اگر به فطرت خود مراجعه کنيم، به ما خواهد گفت: «تو عبد هستي»/ حقيقت وجود ما، انسان نيست، عبد است

* اگر بگوييم: «ما انسان هستيم» باز هم به حقيقت وجود خودمان اشاره نکرده‌ايم. حقيقت وجود ما عبارتست از «عبد»؛ ما عبد هستيم و هميشه هم عبد خواهيم بود. حتي رسول خداوند که در اوج قرار دارد، باز هم عبد خداوند است و ما هر روز و در هر نمازي به اين حقيقت شهادت مي‌دهيم: «اشهد ان محمداً عبده و رسوله» اگر به فطرت خودمان مراجعه کنيم، به ما مي‌گويد که «تو عبد هستي!» چون عبد بودن فطري است. کسي که به عمق فطرت خودش نگاه کند، تصوري غير از عبد بدون نخواهد داشت: «وَ ما لِي لا أَعْبُدُ الَّذي فَطَرَني‏ وَ إِلَيهِ تُرْجَعُون؛ و چرا من آفريننده خود را نپرستم در صورتى که بازگشت شما به سوى او است»(يس/22)

* بايد اين عبد بودن را براي خودمان جابياندازيم. دليل اينکه بعضي‌ها با سختي‌هاي زندگي مشکل دارند اين است که هنوز درک نکرده‌اند که عبد هستند؛ اينها اگر در مورد خودشان تلقي عبد بودن داشتند، مي‌فهميدند که مولاي آنها(خدا) خواسته است که آنها در چنين شرايطي باشند، ولذا خيلي راحت شرايطي را که خدا برايشان درنظر گرفته است، مي‌پذيرفتند.

سياست‌مداري که عبد نباشد، يا دچار خطا مي‌شود يا خيانت

* سياست‌مداراني که عبد نيستند و حقيقت عبد بودن خود را درک نکرده‌اند، يا دچار خطا خواهند شد و يا اينکه خيانت مي‌کنند. امام خميني(ره) فرموده‌اند: کسي که دوست دارد براي خدا کار کند، اگر کس ديگري کار را انجام دهد بايد همان‌قدر خوشحال شود که اگر خودش آن کار را انجام داده بود، خوشحال مي‌شد..

* اگر سياست‌مداري عبد خدا نباشد، مي‌گويد: «نه! حتماً بايد خودم اين کار را انجام دهم!» نتيجۀ چنين روحيه‌اي هم اين خواهد شد که بر سر اينکه چه کسي اين کار را انجام دهد، دعوا مي‌شود! يعني بر سر اينکه چه کسي رأي بياورد دعوا مي‌شود.

* انسان‌ها ذاتاً دوست دارند به جايي يا گروهي وابسته باشند؛ يعني غير از خانواده و همسر دوست دارند به يک دسته‌ يا گروهي تعلق داشته باشند. حتي کساني که به آزاد بودن و رها بودن از هر چيزي، معتقد هستند باز هم اگر دقت کنيم مي‌بينيم که بالاخره دوست دارند عضو يک دسته يا گروهي باشند. وجود چنين روحيه‌اي در بين ابناء بشر، به خاطر اين است که ما اساساً «عبد» آفريده شده‌ايم. نمي‌شود که انسان کسي را نپرستد و به کسي يا جايي وابستگي و تعلق خاطر نداشته باشد.

انسان خيلي راحت عبد غير خدا مي‌شود / اگر سخن کسي را بپذيريم، به نوعي عبد او شده‌ايم

* عبد بودن فقط به معناي پرستش چيزي نيست، حتي کسي که چيزي را مي‌پسندد و به آن تعلق خاطر دارد، عبد آن شده است. ممکن است کسي بگويد؛ «من آن چيز را نمي‌پرستم، فقط آن را پسنديده‌ام و دوستش دارم!» همين کافي است. پس عبد بودن خيلي ارزان است و انسان خيلي راحت عبد مي‌شود. عبد بودن فقط اين نيست که به کسي يا چيزي سجده کنيم. حتي اگر ما به سخن کسي گوش کنيم، به نوعي عبد او شده‌ايم، حال اگر او از خدا سخن گويد، در واقع خدا را عبادت کرده‌ايم و اگر از شيطان سخن گويد، در واقع شيطان را عبادت کرده‌ايم. اين فرمايش امام باقر(ع) است که مي‌فرمايد: «مَنْ‏ أَصْغَى إِلَى‏ نَاطِقٍ‏ فَقَدْ عَبَدَه ُ فَإِنْ کَانَ النَّاطِقُ يؤَدِّي عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ يؤَدِّي عَنِ الشَّيطَانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّيطَان‏»(کافي/6/434)‏

* «عبد بودن» از يک تواضع، فروتني و افتاده‌حالي شروع مي‌شود تا وابستگي‌هاي عميق‌تر. جلوي هر کسي حالت افتادگي داشته باشي، در واقع عبد او شده‌اي. همين که پاي فيلم کسي يا پاي صحبت کسي مي‌نشينيم، آن تواضع ما در استماع کلمات او و آمادگي ما در پذيرش کلمات او مي‌شود عبادت و اگر او از غير خدا حرف بزند مي‌شود عبادت طاغوت.
پاسخ:ببخشید با این متن تون یه سوالی برام پیش اومد!؟
ما تو زندگی به خیلی ها علاقه داریم و خیلی ها رو دوست داریم و به قول این متن، عبد خیلی ها هستیم!
پس یعنی وقتی کسی رو دوست داریم که ما رو به خدا نزدیک تر میکنه، عیبی نداره؟؟؟!!!
مثلا گفتید وقتی به سخنان کسی گوش میدیم، عبدش هستیم! خب ما به حرف های خیلی از حجت الاسلام ها گوش میدیم! یا مثلا تو احکام دینی مرجع تقلید داریم! یا خیلی چیزهای دیگه!
یعنی این چیزا که باعث میشه ما خدا رو بیشتر عبادت کنیم، مشکلی نداره؟؟؟!!!
فقط اونایی که ما رو از خدا دور میکنه، اشتباه است دیگه؟؟؟!!!


شهاب الدین
ساعت5:50---13 تير 1393
از «خودخواهي» خود در جهت درک هويت خود بهره‌ بگيريم

* انسان به خودش بسيار علاقه‌مند است؛ اين خودخواهي همواره با او همراه است و چيز بدي هم نيست. مسأله اينجاست که اين خودخواهي در چه راهي خرج شود و چگونه استفاده شود. يکي از بهترين استفاده‌هايي که از اين خودخواهي مي‌توانيم داشته باشيم، اين است که از آن در جهت درک هويت خودمان بهره‌گيري نماييم. از آنجايي که انسان خودش را دوست دارد لذا علاقه‌مند است که خودش و هويت خودش را درک نمايد و به اين پرسش کليدي بپردازد که «من چه کسي هستم يا ماهيت من چيست؟»

* نبايد تصور کنيم با پرداختن به اينکه «من کي هستم؟» به انانيت و خودپرستي نزديک شده و از خداپرستي دور مي‌شويم. اگر مدت‌ها به اين فکر کنيم که ماهيت ما چيست، نه تنها از خداپرستي فاصله نگرفته‌ايم بلکه به آن نزديک هم شده‌ايم چرا که « مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه‏»(غررالحکم/301/به نقل از رسول خدا ص) البته بايد توجه کنيم که شيطان سعي مي‌کند منافع و خواسته‌هاي سطحي ما را در نظر ما بزرگ جلوه دهد و ما ترغيب ‌کند به جاي اينکه به خودمان (به ماهيت خودمان) فکر کنيم به منافع و دوست‌داشتني‌هاي سطحي خودمان فکر کنيم.

* دليل قرآني بر اينکه بايد از اين خودخواهي استفاده کنيم و به ماهيت خود بپردازيم اين است: «وَ لا تَکُونُوا کَالَّذينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُون؛ و مانند آن کسانى مباشيد که خدا را فراموش کردند و خدا هم خود آنان را از ياد خودشان ببرد و ايشان همان فاسقانند»(حشر/19) مجازات کسي که خدا را فراموش کرده است اين خواهد بود که خود را فراموش مي‌کند. دشمن قسم خوردۀ ما (ابليس) از روي عداوت، با ما کاري مي‌کند که از خودمان بدمان بيايد و به هويت خودمان فکر نکنيم. بايد هويت خودمان و آن حقيقت نابي که در وجود ما قرار دارد و خداوند به آن قسم ياد کرده است: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها» (شمس/7) را دوست داشته باشيم (نه اينکه هواهاي نفساني و منافع و تمايلات خود را دوست بداريم.)

* اگر انسان به ماهيت خودش فکر کند و از خودش بپرسد که «تو کي هستي؟» از دورن خودش پاسخ‌هاي قشنگي دريافت مي‌کند که يکي از زيباترين پاسخ‌ها اين است: «من يک مولايي دارم که عبد او هستم.» يعني من مال او هستم در اختيار او هستم، بنده و بردۀ او هستم، تمام زندگي من دست اوست، من از پيش او آمده‌ام و به سوي او باز مي‌گردم.

* بعضي‌ها تصور مي‌کنند که خودشان در کنار خداوند، يک موجود مستقلي هستند. البته خودشان را کوچک‌تر از خدا مي‌دانند اما براي خودشان وجود مستقلي قائل هستند. هر کسي بگويد که من موجود مستقلي هستم، يعني خودش را نشناخته است.

مواقعي که انسان واقعاً حقيقت عبد بودن را درک مي‌کند

* انسان در بعضي از مواقع و مواقف، حقيقت عبد بودن خود را به خوبي درک مي‌کند؛ يکي در قبر و صحراي محشر که ديگر براي درک اين حقيقت خيلي دير است. يکي هم در مواقعي که انسان مرگ را نزديک مي‌بيند و دستش از همه جا کوتاه است؛ «فَإِذا رَکِبُوا فِي الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ يشْرِکُون »(عنکبوت/65) بايد بدانيم که ما هميشه و در همۀ لحظات محتاج و وابسته به خدا هستيم و وابستگي ما به خداوند از آن بيمار سرطاني که پزشک او را جواب کرده است، کمتر نيست.

* يکي از راه‌هاي اينکه بفهميم عبد هستيم اين است که به مولاي خود نگاه کنيم و به او بيشتر توجه کنيم. قرآن خواندن خيلي در اين رابطه مؤثر است. چه خوب است روزي حداقل 50 آيه قرآن بخوانيم و خودمان را در فضاي اين گفتگوي زيبا قرار دهيم تا درک ما از مولاي خودمان بالا برود و حقيقت عبد بودن خود را بهتر درک کنيم.

* بايد دقت کنيم و ببينيم که مولا و ارباب ما با بندگان خودش چگونه سخن مي‌گويد و چگونه از مقام يک مولا، عبد خود را مخاطب قرار مي‌دهد. خداوند در قرآن کريم حدود 250 بار در مورد «عبد» و ديگر مشتقات از اين ماده سخن گفته است. در قرآن کريم غالباً هرگاه که خداوند از روي مهرباني با بندگانش سخن مي‌گويد از کلمات «عبد» يا «عباد» يا «عبيد» استفاده مي‌فرمايد و در اين ميان کلمۀ «عبيد» بار عاطفي بيشتري دارد: «وَ ما أَنَا بِظَلاَّمٍ لِلْعَبيد»(ق/29) اما وقتي بخواهد ما را مذمت کند از واژۀ «انسان» استفاده مي‌فرمايد: «وَ کانَ الْإِنْسانُ أَکْثَرَ شَي‏ءٍ جَدَلاً»(کهف/54)

* کلمۀ مقابل عبد، «ربّ» است و به همين دليل، هرگاه مي‌خواهيم دعا کنيم، خداوند را با عبارت «ربنا» يعني خطاب مي‌کنيم يعني اي ارباب ما!

ما ذاتاً عبد آفريده شده‌ايم و دوست داريم به جايي وابسته باشيم /ابليس دوست دارد ما به خواسته‌هاي خود فکر کنيم نه به هويت خود

* براي ابليس خيلي مهم است که اين سؤال را در ذهن ما ايجاد کند که ما چه مي‌خواهيم، چه تمايلات و چه دوست‌داشتني‌هايي داريم. حتي اينکه به چه پاسخي برسيم چندان برايش مهم نيست، چون پرداختن انسان به همين سؤال کافي است تا او را به ورطۀ نابودي بکشاند. بدتر از ايجاد اين سؤال در ذهن ما، اين است که گاهي ابليس ما را وادار مي‌کند به اين بپردازيم که چطور مي‌توانيم به خواسته‌هاي خود برسيم. يعني به جاي اينکه فکر کنيم که «ما اساساً کي هستيم و هويت ما چيست؟» ما را وادار مي‌کند به اين موضوع فکر کنيم که «چه خواسته‌هايي داريم و چطور مي‌توانيم به آن خواسته‌ها برسيم؟» محل فريب ابليس در داستان آغازين خلقت، اين بود که به آدم گفت: «آيا من به تو بگويم که چطور به خواسته‌ات برسي؟؛ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلى‏ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا يبْلي»(طه/120) يعني ابليس، حضرت آدم را به اين فکر واداشت که چطور مي‌تواند به خواسته‌اش برسد، و همين موجب فريب او شد.


شهاب الدین
ساعت5:49---13 تير 1393
* زندگي انسان کاملاً تحت تأثير توقعات او قرار دارد

توقعات انسان، نقش اساسي و تعيين کننده‌اي در زندگي انسان دارد به حدي که مي‌توان گفت اين توقعات انسان است که زندگي او را شکل مي‌دهد. احساس رضايت يا عدم رضايت از زندگي، شکر کردن از پروردگار، قانع بودن يا نبودن، اينکه انسان مبارزه با نفس کند يا اينکه خود را رها نمايد و... همگي به توقعات انسان از زندگي بستگي دارد. سختي‌کشيدن يا احساس راحتي و آسايش، بيش از آنکه واقعيت بيروني داشته باشد، بر اساس توقعات انسان شکل مي‌گيرد.

قناعت که اين‌قدر در روايات به آن تأکيد شده است، به توقعات انسان بازمي‌گردد و انسان قانع به کسي مي‌گويند که توقعاتش کم و به‌جا باشد. البته برخي انسان‌ها توقعاتشان کم است اما به‌جا نيست. يعني خواسته‌هاي زيادي ندارند، اما گاهي براي رسيدن به خواسته‌اي که صلاح نيست به آن برسند، اصرار مي‌کنند. بسياري از طلاق‌ها و ناملايمات در زندگي مشترک فقط به‌خاطر توقعات نابه‌جا مي‌باشد.

کساني که سطح توقعاتشان خيلي بالاست، وقتي وارد جامعه مي‌شوند، دچار مشکلات فراوان خواهند شد. اميرالمؤمنين(ع) در نامۀ 31 نهج‌البلاغه، به شدت توقع جوان را از دنيا پايين مي‌آورد و با صراحت مي‌گويد که تو در زندگي، هدف بلاها و ناملايمت‌ها و بيماري‌ها قرار داري، پس خود را آماده کن! (إِلَى الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لَا يدْرِکُ السَّالِکِ سَبِيلَ مَنْ قَدْ هَلَکَ غَرَضِ الْأَسْقَامِ وَ رَهِينَةِ الْأَيامِ وَ رَمِيةِ الْمَصَائِبِ وَ عَبْدِ الدُّنْيا وَ تَاجِرِ الْغُرُورِ وَ غَرِيمِ الْمَنَايا وَ أَسِيرِ الْمَوْتِ وَ حَلِيفِ الْهُمُومِ وَ قَرِينِ الْأَحْزَانِ وَ نُصُبِ الْآفَات‏) پدرها و مادرها بايد سطح توقعات فرزندان خود را از زندگي، پايين بياورند.

* درک هويت حقيقي، مهم‌ترين عامل کنترل‌کنندۀ توقعات

مهم‌ترين عاملي که توقعات انسان را کنترل مي‌کند، تلقي انسان از خودش و درکي است که از هويت و ماهيت خود دارد. منظور از هويت انسان، هويت ملي، صنفي يا ... نيست، بلکه مقصود، هويتِ حقيقي و اصلي ما مي‌باشد.

هويت حقيقي و اصلي ما «عبد بودنِ» ما مي‌باشد. ما هرچه رشد کنيم و هرچه در خود تغيير ايجاد کنيم، باز هم عبد خواهيم بود و هيچ‌گاه نمي‌توانيم از دايرۀ «عبد بودن» خارج شويم، چون هميشه مملوک خداوند هستيم. «إِنْ کُلُّ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلاَّ آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً؛ بلکه هيچ موجودى در آسمانها و زمين نيست جز اينکه خدا را بنده فرمانبردار است»(مريم/93) ما چيزي جز فقر و وابستگي مطلق به مولاي خود نيستيم. همۀ هستي عبد در اختيار مولاي او قرار دارد.

* يکي از راه‌هاي درک معناي عبد بودن، «تلقين» است

براي بشر امروز که از هويت حقيقي خود که همان «عبد بودن» است فاصله گرفته است و گرفتار انانيت، خودپرستي و هواپرستي شده است، درک معناي واقعي عبد بودن بسيار سخت است و نمي‌تواند به راحتي، خود را در فضاي عبد بودن، حس کند. يکي از روش‌هايي که مي‌توانيم به کمک آن، مفهوم عبد بودن را در خودمان جابياندازيم، روش «تلقين» است.

* حضرت امام(ه): «تلقين از امورى است که لازم است... انسان بايد امور مهم را تکرار و تلقين کند»

حضرت امام خميني(ره) در باب تکرار و تلقين و اهميت آن، مي‌فرمايند: «يکى از چيزهايى که براى ساختن انسان مفيد است تلقين است. انسان خودش هم اگر بخواهد ساخته بشود، بايد آن مسائلى که مربوط به ساختن خودش است تلقين کند به خودش، تکرار کند. يک مطلبى که تأثير در نفس انسان بايد بکند، با تلقينات و تکرارها بيشتر در نفس انسان نقش پيدا مى‏کند.» «تلقين از امورى است که لازم است. اينکه من در بعض از مسائل براى دوستان دايماً يک مطلب را تلقين مى‏کنم و اظهار مى‏کنم براى اين است، که مطلب مهم است. ساختن يک جامعه است. ساختن يک ملت است. و تا ساخته نشود يک ملت و يک جامعه، نمى‏تواند به آن مقاصد عاليه‏اى که دارد برسد. و لهذا مسائل مهم را بايد تکرار بکنند. گويندگان تکرار بکنند و شنوندگان هم خودشان به خودشان تلقين بکنند تا ان شاء اللَّه تأثير بکند در نَفْس.» «بعضى از مسائل است که اهميتش اين قدر زياد است که بايد آن مسائل را تکرار کرد. کتابهايى که براى انسان‏سازى آمده است مثل قرآن کريم، و کتابهايى که در اخلاق نوشته مى‏شود، و مقصود، ساختن يک انسان است، و ساختن يک جامعه است، به حسب اهميت، هر موضوعى در آنها تکرار شده است. تکرار در قرآن مجيد زياد است. و بعضي‌ها خيال مى‏کنند که اين تکرار چرا؟ و حال آنکه لازم است.» «نکتۀ تکرار ادعيه و تکرار نماز در هر روز چندين دفعه، و هميشه اين است که انسان با گفتن و شنيدن، خود انسان قرائت مى‏کند و مى‏شنود آن آياتى که سازنده است، مثل سوره مبارکه حمد که يک درس سازنده است. انسان بايد اينها را تکرار کند و تلقين کند، و نفس را حاضر کند براى شنيدن.» (صحيفه امام، ج‏13، ص: 398)


شهاب الدین
ساعت5:48---13 تير 1393
* اگر تلقي ما از خودمان تلقي عبد بودن باشد، هم اطاعت از دستورات خداوند براي ما آسان مي‌شود و هم تحمل سختي‌ها براي ما راحت‌تر خواهد بود. وقتي که عبد بودن خود را باور کرديم، ديگر به خودمان اجازۀ هوس‌راني نخواهيم داد. اساساً کسي که در مورد خودش تلقي عبد بودن داشته باشد، هوس‌ران نخواهد شد. کسي که خودش را مملوک خدا بداند از شرّ منيت‌ها و هواي نفس خلاص خواهد شد.

* روزي امام موسي‌بن جعفر(ع) از کنار خانۀ فردي به نام «بُشر حافي» که از آن صداي عيش و طرب به گوش مي‌رسيد، عبور کردند. از خدمتکار خانه پرسيدند: «آيا صاحب اين خانه عبد است يا آزاد است؟» او جواب داد: «آزاد است» حضرت فرمودند: «بله، چون آزاد است اين کار را مي‌کند، اگر عبد بود هرگز اين کار را نمي‌کرد.» وقتي کلام حضرت به بُشر حافي رسيد، به يک‌باره تحولي در او ايجاد کرد و با پاي برهنه به دنبال حضرت دويد و به پاي ايشان افتاد... بعد از اين ماجرا واقعاً «عبد» شد و تا پايان عمر با پاي برهنه راه مي‌رفت. به همين دليل به او لقب «حافي» (پابرهنه) داده شد.

* بعضي‌ها تصور مي‌کنند که اگر بندۀ خدا شوند، به خدا لطف کرده‌اند. در صورتي‌که ما همين‌طوري هم بندۀ خدا هستيم. چه اين موضوع را بپذيريم و چه نپذيريم. بسياري از امور ما اصلاً دست خودِ ما نيست، بارزترين اموري که دست ما نيست اين است که چه موقع و در کجا به دنيا بياييم و از دنيا برويم. «وَ ما تَدْري نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْري نَفْسٌ بِأَي أَرْضٍ تَمُوتُ ؛ کسى نمى‏داند که فردا چه مى‏کند و کسى نمى‏داند که در کدام سرزمين مى‏ميرد» (لقمان/34)

امروزه اين تلقي غلط شايع شده که هر چيزي انسان دوست داشته باشد، حق اوست

* امروزه اين احساس و تلقي غلط شايع شده است که انسان هرچه بخواهد و هر چيزي را که دوست داشته باشد، حق اوست و بايد به آن برسد. يکي از اين موارد که بسيار شرم‌آور است «کنوانسيون حقوق زنان» مي‌باشد. در يکي از بندهاي اين کنوانسيون چنين آمده است: «اگر زني بخواهد با چند مرد ارتباط داشته باشد، حق دارد اين کار را بکند و قانون نبايد او را منع کند!» اول يک هوس را که با فطرت زن مغايرت دارد، در او ايجاد مي‌کنند و بعد مي‌گويند چون ميل دارد و توانايي‌اش را هم دارد، پس حقّ اوست و نبايد او را از حقش محروم کرد! جالب اينجاست که همين کساني‌ که به زن اجازه مي‌دهند چند همسر داشته باشد، اگر مردي بخواهد بيش از يک همسر داشته باشد، او را به خيانت متهم مي‌کنند!

خطاب خداوند در قرآن، خطاب يک مولا به عبد است/ فرهنگ اومانيستي خيلي به فرهنگ عبوديت لطمه زده است

* خداوند در قرآن از جانب يک مولا به بندۀ خودش خطاب مي‌کند. لذا کسي که در مورد خودش تلقي عبد بودن نداشته باشد، اصلاً زبان خداوند را نمي‌فهمد. مثلاً شخصي که اين اوخر مي‌گفت «قرآن اصلاً وحي خداوند نيست بلکه تراوشات ذهني پيامبر اکرم(ص) است!» در حدود 14 سال پيش چنين مي‌گفت: «خداوند در قرآن به قدري متکبرانه سخن مي‌گويد که اصلاً نيازي به دليل آوردن براي مخاطبين خود نمي‌بيند!» و يا اينکه «چرا خداوند گاهي اين‌قدر تند و شديد سخن مي‌گويد!» معلوم است که اين فرد خودش را وجود مستقلي در کنار خدا مي‌داند نه عبد خدا. اين قبيل افراد معمولاً وقتي که خداوند گوش آنها را گرفت و از اين دنيا بُرد، تازه مي‌فهمند که عبد خدا بوده‌اند. اين فرهنگ اومانيستي که بعضي‌ها دارند، خيلي به فرهنگ عبوديت لطمه زده ‌است.

* اگر در آيات قرآن توجه کنيم، مي‌بينيم که هرگاه از کلمۀ انسان استفاده شده است، خداوند در مقام مذمت انسان قرار دارد: «إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً»(معارج/19) و هرگاه که خداوند مي‌خواهد مهربانانه با بشر سخن بگويد از کلمۀ «عبد» و «عبادي» استفاده مي‌کند: « نَبِّئْ عِبادي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحيم»(حجر/49)

* هويت «عبد بودن» را بايد به خودمان «تلقين» کنيم

حضرت امام خميني(ره) در باب تکرار و تلقين و اهميت آن، مي‌فرمايند: «يکى از چيزهايى که براى ساختن انسان مفيد است تلقين است. انسان خودش هم اگر بخواهد ساخته بشود، بايد آن مسائلى که مربوط به ساختن خودش است تلقين کند به خودش، تکرار کند. يک مطلبى که تأثير در نفس انسان بايد بکند، با تلقينات و تکرارها بيشتر در نفس انسان نقش پيدا مى‏کند.»


شهاب الدین
ساعت5:47---13 تير 1393
امام حسين (ع) قبل از اينکه مظلوم باشد، معصوم باشد، مهربان و نازنين باشد و قبل از هر چيز ديگري، نمايندۀ «مولاي من» و «خليفۀ رب العالمين» است. و لذا همان سرگشتگي که انسان نسبت به مولاي خود دارد، بلافاصله نسبت به «خليفۀ او بر روي زمين» پيدا خواهد کرد. اگر کسي از نزديک حسين(ع) را ببيند و درک کند، عبد و غلام او خواهد شد. وقتي مي‌گويند: «ارباب بي کفن... حسين...» به همين معناست...
.
راه رسيدن به عشق خداوند چيست؟

* ما نه تنها بايد بتوانيم به راحتي بندگي کنيم و از خداوند اطاعت نماييم، بلکه بايد بتوانيم عاشقانه اين کار را انجام دهيم و البته عاشق بودن هم با اجبار نمي‌شود، لذا بايد با روح و انديشۀ خود کاري کنيم که با لذت بندگي کنيم واِلا اصلاً بندگي نخواهيم کرد و يا اينکه درست بندگي نخواهيم کرد.

* اگر درست بندگي کنيم، هم زندگي ما معنا پيدا خواهد کرد و رونق مي‌گيرد و هم اينکه گرفتاري‌هاي ما کمتر خواهد شد. با بندگي، خيلي از گرفتاري‌هاي آزاردهندۀ ما کنار مي‌رود؛ چون خيلي از گرفتاري‌هاي ما براي اين است که خداوند مي‌خواهد ما را متوجه خودش کند، و بعد از توجه به خداوند ديگر گرفتاري‌هاي ما آزاردهنده نخواهند بود. بعد از اينکه عبد خدا شديم، گرفتاري‌ها را اصلاً گرفتاري به حساب نخواهيم آورد و حتي از آنها لذت هم خواهيم برد.

چه کار کنيم تا اطاعت و بندگي خداوند برايمان راحت شود؟

* همه دوست دارند عاشق خداوند بشوند اما راه رسيدن به عشق خداوند چيست؟ چه کار کنيم که هم اطاعت و بندگي خداوند برايمان راحت شود و هم فراتر از آن، اينکه با عشق و علاقه، بندگي کنيم؟ يکي از کليدي‌ترين مفاهيمي که به سرعت اين راه را براي ما هموار مي‌کند، توجه به مفهوم «عبد بودن» و درک معناي عبوديت است و قبل از آن بايد در مورد اينکه هويت ما چيست و تلقي ما از خودمان چيست عميقاً تأمل کنيم و بيانديشيم.

* اگر به اين معنا برسيم که ما عبد خدا هستيم، نه تنها اطاعت و بندگي برايمان سهل و آسان خواهد بود و نه تنها به نفسمان ديگر اجازه نخواهيم داد که در مورد اطاعت از اوامر الهي با ما بحث و جدل کند، بلکه عاشقانه به عبادت و بندگي خداوند خواهيم پرداخت و از آن لذت خواهيم برد. اگر به اين معنا برسيم، مي‌توانيم راه صدساله را يک‌شبه طي کنيم.

* اصلاً چرا راهي را که مي‌شود يک‌شبه پيمود، صد‌ساله بپيماييم؟ همۀ آنهايي که راه يک‌شبه را صد‌ساله مي‌روند حتماً حسرت‌ خواهند خورد چون حتماً دچار اشتباه شده‌اند و گيري در کارشان وجود داشته که با وجود راه کوتاه‌تر، دور خودشان چرخيده‌اند يا از بي‌راهه رفته‌اند.

اگر خودمان را عبد ندانيم، مواجهه با تکليف و تقدير الهي برايمان دشوار خواهد بود

* يکي از دلايلي که باعث مي‌شود انسان به خوبي دينداري نکند و يا اگر دينداري مي‌کند دچار عُجب شود، اين است که عميقاً به بندگي خداوند متقاعد نشده‌ است. اگر به عبد بودن خود متقاعد شويم، خيلي خوب دينداري مي‌کنيم و خيلي زود هم به شيريني‌هاي بندگي خواهيم رسيد. اما اگر عميقاً متقاعد به عبد بودن خود نشويم، يک مانعي بر سر راه ما و پروردگار نمايان خواهد شد و آن سختي‌هاي زندگي و سخت بودن اطاعت از دستورات و تکاليف الهي است. يعني تحمل تکاليف و تقديرات الهي در زندگي برايمان دشوار خواهد بود. مثلاً چرا مبارزۀ با شهوات و کنترل آن براي ما دشوار است؟ چون ما خودمان را عبد نمي‌دانيم، بلکه براي خودمان يک سلطنتي قائل هستيم و جايگاه پادشاهي براي خودمان تصور مي‌کنيم و انتظار داريم به هر چيزي که ميل و رغبتي پيدا کرده‌ايم حتماً بايد برسيم. براي چنين کسي طبيعتاً دست‌کشيدن از خواسته‌ها و هواهاي نفساني بسيار سخت است.


شهاب الدین
ساعت5:43---13 تير 1393
خلاصه اي از سخنراني حجت الاسلام عليرضا پناهيان در مسجد دانشگاه تهران با موضوع «هويت يک عبد»

اگر عبد بودن خود را درک کنيم، توقعات ما کم مي‌شود
* تلقي و تعريفي که هر کس از وجود خود دارد، مبناي تمام توقعات و انتظارات او مي‌باشد و پايۀ اميدها، انتظارات و نگرش‌هاي جهت‌دهنده به زندگي او خواهد بود. بسياري اوقات به جاي اينکه خودمان را به برنامه‌هاي سازندۀ روح مقيد کنيم و زحمت‌ها و مرارت‌هاي احياناً بي‌نتيجه را به خودمان تحميل کنيم، بهتر است که درک و برداشت اساسي ما از خودمان را اصلاح و تکميل نماييم. اگر برداشت اساسي ما از خودمان دقيق و صحيح باشد يقيناً در مقام نتيجه هم بسياري از رفتارهاي ما به سهولت اصلاح مي‌شود؛ توقعات ما خيلي راحت سامان مي‌يابد و توقعات اضافي ما حذف خواهد شد.

* تعريف و تلقي ما از خودمان چه بايد باشد؟ يک تعريف ناصحيح از انسان که زندگي و فرهنگ زمانۀ ما به نوعي اين تعريف و تلقي را به ما تحميل مي‌کند، اين است که: «انسان موجودي است که چيزهايي را دوست دارد و بايد به دوست‌داشتني‌هايش برسد.» اگر کسي با اين تلقي از خودش زندگي را آغاز کند، مهار کردن او بسيار دشوار خواهد بود. خودش هم اگر بخواهد خودسازي کند با اين تلقي غلط از خود، کار دشواري خواهد داشت. براي چنين انساني اگر خدا، يا قيامت را معرفي کنيم، با هر دو، سر جنگ خواهد داشت و هر مشکلي مي‌تواند او را به سهولت به زمين بزند. چون دنيا و سنت‌هاي حاکم خداوند بر عالم، روال خاص خود را دارند و خودشان را با خواست و برداشت غلط ما، تطبيق نخواهند داد و تغيير نخواهند کرد.

* از نوع زندگي‌ها تعريف‌ها و تلقي‌هاي نادرست و نابجاي ديگري هم مي‌توان فهرست کرد. حتي اگر ما انسان مؤمن و متديني هم باشيم، بايد تکليف خود را با تلقي و درک از هويت خودمان مشخص کنيم.

* اگر تعريفي که از خودمان داريم را بخواهيم با عبارت «انسان موجودي است که....» آغاز کنيم احتمالاً ره به خطا خواهيم برد. قبل از اينکه انسان باشيم و محبوب‌ها، منافع و آرزوهايي در اين دنيا داشته باشيم که بخواهيم به آن برسيم، و قبل از اينکه هر استعدادي داشته باشيم که بخواهيم آن را شکوفا کنيم، ما «عبد» هستيم.

* اگر قبل از اينکه دوست داشتني‌هاي خود را ببينيم، به «عبد بودن» خود نگاه کنيم، توقعات ما از عالم پايين خواهد آمد. ما حتي قبل از اينکه بخواهيم تصور کنيم که بايد آدم خوبي بشويم بايد بدانيم که عبد هستيم و در اين صورت اصلاً به خودمان اجازه و فرصت بد بودن نخواهيم داد.

* مشکل ما اين است که از همان اول خودمان را خيلي «دستِ بالا» در نظر مي‌گيريم و بعداً مي‌خواهيم با رياضت‌هايي خودمان را به تواضع در مقابل خداوند وادار کنيم. اصلاً چرا بايد از همان ابتدا خودمان را آن‌قدر «دست بالا» بگيريم که بعد نتوانيم خودمان را از سرير تکبر پائين بياوريم؟

* بايد بدانيم که ما عبد و مملوکي هستيم که مالک داريم و هيچ‌گاه مالک نخواهيم شد.

* خداوند انسان را عبدي قرار داده است و به او دارايي‌ها و توانايي‌هايي داده است و به او اختيار محدودي داده است بدون اينکه ماهيت او که «عبد» است تغيير کند.

* اگر کسي هويت عبد بودن خود را درک نکند، گريۀ بر امام حسين هم در او کم‌اثر خواهد بود. اگر کسي خودش را عبد نداند، در وجودش تکبر دارد و براي خودش نوعي خدايي قائل است. آيا گريۀ کسي که با تکبر براي امام حسين گريه کند، با کسي که با تواضع براي امام حسين گريه مي‌کند، يک اثر خواهد داشت؟

* به نسبت ميزان فاصلۀ هر کس از «عبد بودن»، تکبري دارد، و با وجود اين تکبر هيچ کار خوبي در او اثر چنداني نخواهد داشت. اگر کسي خودش را عبد نداند، حتي اگر کارهاي خوبي هم انجام دهد، نوراني نخواهد شد، نماز هم بر روي او اثر زيادي نخواهد داشت.

* اگر يک کودک از بدو تولد، توسط اشخاصي غير از پدر و مادر واقعي خود بزرگ شود، طبيعتاً وقتي بفهمد که اين افراد پدر و مادر واقعي او نيستند، اولين سؤالي که خواهد پرسيد اين خواهد بود: «پدر و مادر واقعي من چه کساني هستند و کجا هستند؟ چرا من را رها کرده‌اند؟ چطور مي‌توانم به آنها دسترسي پيدا کنم؟» ببينيد اين پرسش‌گري چقدر زيباست که يک انسان در جستجوي پدر و مادر خود سؤال کند تا به آنها برسد. همين حالت براي کسي پيش مي‌آيد که بفهمد عبد است. چنين انساني نسبت به مولاي خود سرگشتگي‌ خاصي پيدا مي‌کند که اين سرگشتگي آغاز سعادت او خواهد بود. خوب بودن را بايد از اينجا آغاز کرد نه از بهشت و جهنم؛ نه از آنجا که اگر آدم خوبي باشيم به منافعي خواهيم رسيد.

* بچه‌ها در دوران کودکي خودشان را به پدر و مادرشان مي‌شناسند، بچه‌ها براي اينکه به پدر و مادرشان بچسبند و از آنها امنيت کسب کنند، آموزشي نمي‌بينند. اصلاً اين امور آموزش دادني نيست. همين اتفاق بايد بين ما و خداي ما بيافتد. اگر تلقي خود را از خودمان درست کنيم و عبد بودن خود را درک کنيم، ديگر لازم نيست کسي به ما توصيه کند که بايد در آغوش ذکر خدا قرار گيريم تا به امنيت و آرامش برسيم؛ چرا که ما خود به خود سرگشتۀ مولاي خود خواهيم بود تا خود را در آغوش او قرار دهيم.

* اگر خداوند در قرآن کريم ما را به عنوان عبد مي‌خواند، پس بر ما لازم است در مفهوم اين واژه تأمل و تفکر کنيم. خيلي بد است که انسان خودش را نفهمد و درک نکند و معناي وجود خود را دقيقاً نداند که چيست و نداند که عبد خداوند است.

آيا روزي خواهد آمد که آموزش و پرورش بتواند مفهوم عبد بودن را به دانش آموزان منتقل کند؟

* آيا روزي خواهد آمد که پدرها و مادرها ، بتوانند مفهوم عبد بودن را به فرزندان ياد دهند؟

* آيا آموزش و پرورش ما روزي به اين مهارت خواهد رسيد که مفهوم عبد بودن را به دانش‌آموزان منتقل نمايد که همه بفهمند عبد خدا هستند؟

* براي خوب شدن، اصلاً لازم نيست در آغاز حرکت، سراغ جهنم و بهشت برويم، سراغ حساب و کتاب برويم، لازم نيست سراغ بيان زيبايي خوبي‌ها يا زشتي بدي‌ها برويم، لازم نيست سراغ نياز به تکامل برويم، اصلاً نيازي نيست فعلاً حرکت را آغاز کنيم، کافي است عبد بودن خودمان را ببينيم. اگر عبد بودن خود را درک کنيم، مي‌توان گفت بيش از 50 درصد راه را رفته‌ايم.

* يک راه ميان‌بُر وجود دارد که به وسيلۀ آن مي‌توانيم معناي عبد بودن را به خوبي درک کنيم؛ اينکه «يک ارباب مهربان در نزديکي خودمان تجربه کنيم و سايۀ او را بالاي سر خود احساس کنيم» و اين ارباب، تجربۀ عبد بودن را به ما بچشاند. راه ميان‌بُر براي درک حقيقت عبد بودن، درک يک «مولاست.»

* اگر ما عبد بودن خودمان را درک نکرده‌ايم دليلش اين است که مولا نديده‌ايم و راه ميان‌بُر اين است که يک مولاي خوبي مانند حسين(ع) پيدا کنيم. امام حسين (ع) قبل از اينکه مظلوم باشد، معصوم باشد، مهربان


کوثر
ساعت0:14---13 تير 1393
سلام مهناز جون نمازو روزه هاتون قبول مطالبت خیلی مفیدند دستت درد نکنه
انشاالله خدا حاجتتاتو برآورده کنه
خیلی التماس دعا عزیز
پاسخ: سلام عزیزم. ممنونم. عبادات شما هم قبول. خواهش میکنم. خوشحال میشم اگه مطلبی درباره این موضوع دارید اسفاده کنم! محتاج دعا.....


نرگس
ساعت23:20---12 تير 1393
خب حالا اگه بازم خوب درس بخونی و همه درسایی رو که خانم تاجبخشیان یادت دادند،بنویسی،من بازم میام
خیلی دوست دارم عزیزم.التماس دعا
پاسخ: چـــــــــــــشـــــــــم. حتما. ای جانم. فدای معلمم بشم. ایشون انقدر قشنگ درس میدن که نمیتونم یاد نگیرم! منم دوستتون دارم. فقط زود بیاید که دلم براتون تنگ میشه...... محتاج دعا.....


شهاب الدین
ساعت23:08---12 تير 1393
حال دنیا را چو پرسیدم، من از فرزانه ای
گفت یا باد است، یا خواب است یا افسانه ای
گفتم آنها را چه می گویی، که دل بر او نهند
گفت یا مستند، یا کورند، یا دیوانه ای
گفتم از احوال عمرم گو که بازم، عمر چیست ؟
گفت یا برق است یا شمع است یا پروانه ای


نرگس
ساعت20:35---12 تير 1393
یکی از بهترین راههای درمان دنیا دوستی اینه که ـآدم بشینه فکر کنه ببینه ته تهش از دنیا چی میخاد.اون بزرگترین آرزوشو دربیاره و راجع به حقیقت اون آرزوش فکر کنه و تمام جوانبشو بسنجه.ببینه در نهایت چقدر دووم داره؟آخرش که چی؟یعنی اگه خوب و دقیق فکر کنیم، خیل راحت به این نتیجه میرسیم که آرزومون خیلی کوچیک و بدرد نخوره و خوذمون ازش پشیمون میشم.
پاسخ: درسته! ممنونم از نظراتتون. اگه میشه هرموقع وقت کردید بهم سربزنید و نظراتتون رو بگید. بازم ممنونم


نرگس
ساعت20:00---12 تير 1393
سللللللللللاااااااااااااااااام ممممممممممممم به همراه یه دل کووووووچچچچچچچچچچچوووووووویییی یی تننننننننگگگگگگگگه تنگ!
خوبی عزیزم؟نماز و روههات قبول.ما رو که یادت نرفته؟دعا میکنی دیگه؟
چه کار قشنگ و جالبی رو شروع کردی!!
خییییییللللللیی عالی بودن.الان همه اشو خوندم.شهاب جان چند روزه گفتن ها/فولی واقعا فرصتشو نداشتم.باورت میشه الان تازه وب خودمونو دیدم که چقدر عوض شده؟
الانم که تونسم بیام چون همه خوابن!دیشب با اینکه اینهمه خسه بودن بازم از صبح همش به بازی و شیطنت.دیگه یعه ساعته که همشون بیهوش شدن!
حالا با اجازه ات میخام یه کمی درباره نوشته هات اظهار نظر کنم.اجازه هست؟
پاسخ: سلاااااااام عزیزم. منم دبم براتون خیلی تنگ شده بوووووووووووووووود! ممنونم. عبادات شما هم قبول. مگه میشه شما رو یادم بره!!؟؟ خوبید؟! ممنونم. من که همش منتظر بودم شما بیاید و برام نظر بذارید! دیگه داشتم ناامید میشدما!!!! معلومه که اجازه هست!!!!


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ پنج شنبه 12 تير 1393برچسب:, ] [ 16:3 ] [ مهناز ]
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
امکانات وب